top of page

ديدار و گفت‌وگو با محمدعلی بهبودی كارگردان و بازيگر تئاتر آلمان: آيت‌الله‌زاده‌ای كه بر صحنه تئاتر آ

اشاره: در ميان روشنفكران و هنرمندان ايرانی، شمار كسانی كه از خانواده های روحانی و مذهبی برخاسته اند، كم نيست. اما اين كه فرزند يك روحانی سرشناس بتواند بدون مانع تراشی های سنتی و مذهبی به فعاليت جدی و پی گير در عرصه تئاتر بپردازد، می تواند يكی از استثناها باشد. محمد علی بهبودی، بازيگر و كارگردان موفق تئاتر امروز آلمان، فرزند آيت الله لنكرانی است كه در سال های پيش از انقلاب اسلامی امام جمعه شهر سمنان بود، در آستانه انقلاب از جنبش خمينی پشتيبانی كرد و اندكی بعد، در اعتراض به انحراف حكومت مذهبی از شعارهای انقلاب، از سياست كناره گرفت. آيت الله بهبودی لنكرانی، كه از روحانيون صاحب رساله است، اكنون در سن 104 سالگی در قم زندگی می كند و به خاطر وفاداری به اعتقادات انسانی خود، نزد مردم از احترام برخوردار است. روز شنبه سوم آوريل امسال، در تاتر شهر Bad Godesberg ( بن) برای نخستين بار محمد علی بهبودی را بر صحنه می بينم. پيش از اين، نمايش آلمانی زبان Dreck اثر "روبرت شنايدر" را به كارگردانی او و بازی قدرتمند و تحسين برانگيز آرش سرحدی ديده ام. در تئاتر شهر باد گودسبرگ، اين بار نمايش Herr Mautz اثر Sybille Berg به كارگردانی Klaus Weise بر صحنه است. نمايشی كه به لحاظ پرورش فلسفی و توانمندی متن مرا به ياد آثاری چون "كرگدن" اوژن يونسكو و "در انتظار گودو" ی ساموئل بكت، می اندازد. نقش اصلی نمايش را Rolf Mautz بازيگر پرتجربه تئاتر آلمان به عهده دارد. وی ، از زيبيله برگ كه يكی از نمايشنامه نويسان خوب امروز آلمان است خواسته است نمايشی صرفا برای او بنويسد. ميان بازيگر و نويسنده، گفت و شنودهائی انجام گرفته و سرانجام اين نمايش آفريده شده است. آقای ماوتس، شخصيتی ماشينی، خود محور و تهی از پيوندهای انسانی و عاطفی است كه هركه به او نزديك می شود، از سگش گرفته تا همسر و فرزند و معشوقه اش، همه به پای سردی عاطفی كشنده او می سوزند. آقای ماوتس، روزهای پس از بازنشستگی و پيش از مرگش را ، در اتاق مسافرخانه ای در يك كشور آسيائی سپری می كند و درگير خاطراتی است كه اغلب به كابوس می مانند: همه قربانيان سردی و بی عاطفگی او، يكايك بر صحنه ظاهر می شوند و داستان رابطه خود را با او شرح می دهند و می ميرند. در اتاق مسافرخانه، تنها سه سوسك با آقای ماوتس دمخورند كه مثل ندای وجدان به او نيش می زنند و از او می خواهند به جست و جو در گذشته بی محتوای خود بپردازد و دست كم يك لحظه انسانی را تعريف كند. چنين لحظه ای در زندگی طولانی "ضدقهرمان" وجود ندارد و سرانجام او آژير خطر را می كشد و خشك می شود. شايد مرگ تنها لحظه خوش اين زندگی پوچ باشد. محمد علی بهبودی، نقش دوم را دارد. اما اهميت اين نقش، به ويژه وقتی كه ايفا كننده آن يك خارجی باشد، از نقش اول هم بيشتر است: بهبودی، نقش راوی را بازی می كند و جز لحظه هائی بسيار كوتاه، همواره بر صحنه حضور دارد. تمام عناصر نمايش، از متن و كارگردانی تا صحنه پردازی و افكت نور و صدا و بازيگری، كار آلمانی ها است، اما نقش راوی را، كه علاوه بر توان بازيگری نيازمند احاطه كامل بر زبان آلمانی است اين ايرانی بازی می كند كه مشاهده حضور درخشانش بر صحنه، به سردی غربت گرما می بخشد. سالن را كه ترك می كنيم، با لحنی كه نيمی شوخی و نيمی جدی است، به همراه آلمانی ام می گويم: "به اين می گويند ايرانی! باش تا ايرانی ها به زودی بسياری از قله های افتخار را در سراسر جهان فتح كنند!" و او می خندد و می گويد: "و اين منم كه نژاد پرستم؟!" دقايقی بعد، در كافه ای نزديك سالن، با همراه آلمانی و محمد علی بهبودی بر سر ميزی نشسته ايم و گلوئی تر می كنيم. در تمام مدت، همراه آلمانی است كه با او گپ می زند و مجذوب داستان زندگی پرفراز و نشيب اين هنرمند ايرانی است كه نشان می دهد كوچه پسكوچه های زبان و فرهنگ جامعه ميزبان را ، قدم به قدم طی كرده است. گفت و گوئی كه متن آن را در اينجا می خوانيد، حاصل تماس تلفنی يك روز بعد من با بهبودی است: ج- ط

٭ آقای بهبودی! برای نخستين بار شاهد اجرای نمايشی بودم كه تمام عناصر آن، آلمانی بودند، اما نقش راوی را، كه از قضا اجرای آن مستقيما مشروط به تسلط نامحدود بر زبان است، شما به عنوان يك ايرانی بازی می كرديد. چه عواملی به شما كمك كرد تا به اين توانائی برسيد؟ - تلاش شخصی. من، از آغاز ورود به آلمان، می دانستم كه بدون تسلط به زبان جامعه ميزبان، هرگز موفق به حضور در زندگی فرهنگی اين جامعه نخواهم شد. در اين راه تلاش بسيار كردم و مطمئنم هركس ديگر هم اين كار را بكند موفق خواهد شد. ٭ كار تئاتر را در ايران شروع كرديد؟ - بله. وقتی كه 9 ساله بودم به صورت تصادفی در سمنان، در كتابخانه مدرسه، كه به مركز پرورش فكری كودكان و نوجوانان تبديل شده بود، نقشی را در يك نمايش به عهده گرفتم. پس از آن علاقه ام به تئاتر روز به روز بيشتر شد. در شانزده سالگلی گروه تئاتری را همراه با دوستانم در سمنان تاسيس كردم. بعد از دريافت ديپلم به مدرسه تئاتر آناهيتا رفتم و بازيگری را در خدمت آقای اسكوئی آموختم. در سال 1984 پس از مهاجرت به آلمان، با همكاری عليرضا جلالی در شهر كلن آلمان گروه تئاتر باربد را تاسيس كرديم. در اين گروه، سال ها به زبان فارسی كار تئاتر می كردم و همزمان با آن موفق به دريافت ديپلم تئاتر آلمانی شدم. ٭ برای دريافت ديپلم تئاتر آلمان، قاعدتا بايد به زبان آلمانی مسلط بود و در يك دوره سه ساله هم شركت كرد. اين كار، با توجه به اين كه زمان زيادی از مهاجرت شما نگذشته بود، برايتان دشوار نبود؟ - چرا. من، با راهنمائی يك دوست دريافتم كه كميسيون ويژه ای هست كه امتحان بازيگری می گيرد و اگر كسی در اين امتحان قبول شود، می تواند مراحل رسيدن به ديپلم را از سر بگذراند. من، با كميسيون تماس گرفتم و آن ها مرا دعوت به شركت در امتحان كردند. زبان آلمانی من آن وقت ها چندان خوب نبود. به همين دليل امتحان بازيگری را به زبان فارسی انجام دادم. داوران متوجه شدند كه سابقه و توان بازيگری دارم اما با مشكل زبان روبرو هستم. آن ها اين امتحان ورودی را به عنوان امتحان ميانی پذيرفتند و اعلام كردند كه هروقت احساس كردم به لحاظ زبان آمادگی دارم می توانم در امتحان پايانی شركت كنم. يكسال بعد، با تلاش بسيار، اين مرحله را هم پشت سر گذاشتم و ديپلم را دريافت كردم. ٭ اصولا زبان يكی از بزرگترين دشواری كسانی است كه در كشور خودشان مشغول به كارهای فرهنگی و هنری بوده اند و می خواهند در جامعه ميزبان نيز به همين كار ادامه بدهند. با توجه به تجربه شخصی خودتان، فكر می كنيد چه راه هائی می تواند به اين گروه برای رسيدن به هدف كمك كند؟ - آلمانی ها مثلی دارند كه می گويد: "تمرين استاد می آفريند". زبان تنها يك امر فيزيكی و تكنيكی نيست. بلكه بعد فرهنگی آن مهم تر است. اين بعد به ويژه برای كسانی كه در رشته های فرهنگی فعال هستند خيلی مهم است. برای آشنائی با بعد فرهنگی يك جامعه بايد به زبان آن جامعه تسلط يافت. آدم بايد به آنجا برسد كه بتواند به كوچه پسكوچه های فرهنگی محيطی كه در آن زندگی می كند وارد شود. بدون آشنائی به نقشه فرهنگی يك جامعه، حتی اگر زبان آدم خوب باشد، امكان موفقيت در آن جامعه وجود نخواهد داشت. من فكر می كنم بخصوص آشنائی با ادبيات و تئاتر آلمان، به من كمك كرده است كه بتوانم خودم را در اين جامعه تثبيت كنم. ٭ و بازيگری و كارگردانی در تئاتر آلمان را از كی شروع كرديد؟ - از سال 1989 با كار در تئاتر شهر اشتوتكارت شروع كردم، بعد ها در تئاترهای شهر زوريخ و هامبورگ كار كردم. ٭ از كی در تئاتر شهر اوبرهاوزن استخدام شديد؟ - از سال 1995. ٭ تا به حال در آلمان در چند نمايش بازی و چند نمايش را كارگردانی كرده ايد؟ - در بيش از 50 نمايش تئاترهای شهر آلمان شركت و پنج نمايش را كارگردانی كرده ام. ٭ كدام نمايش ها را كارگردانی كرده ايد؟ - "پوزه چرمی" اثر هلموت كراوزه، ٍ Schoker اثر دانيل كال ، Dreck اثر روبرت شنايدر، صندلی ها اثر اوژن يونسكو و يكی دو نمايش ديگر. در برنامه سال آينده تئاتر اوبرهاوزن هم دو نمايشنامه را كارگردانی خواهم كرد كه يكی از آن ها "هزار و يك شب امروز" نام دارد. اين، درواقع پروژه مشترك تئاتر اوبرهاوزن و تئاتر دنيا است. نمايش، برپايه آثار نويسندگانی از ايران، تركيه، افغانستان، لبنان عراق و مصر تهيه می شود و چهره امروزی شرق را به غربی هائی نشان می دهد كه تصوری بر اساس افسانه های هزار و يكشب از اين بخش جهان دارند. نمايش دوم هم بر اساس يك رمان قديمی آلمانی به نام درخت (آلش) يهودی ها تنظيم می شود كه من آن را در يك كليسای آلمانی كارگردانی خواهم كرد. ٭ نويسنده ايرانی كه كارش در پروژه هزار و يك شب امروز مورد استفاده قرار می گيرد كيست؟ - بهرام بيضائی. نمايش شب هزار و يكم او در اين پروژه مورد استفاده قرار می گيرد. ٭ آيا از زنده ياد ساعدی هم تا به حال نمايشی را در آلمان كارگردانی كرده ايد؟ _ بله. چشم در برابر چشم را. اتفاقا در ديداری كه در بدو ورود به آلمان با زنده ياد ساعدی دست داد فكر به روز كردن نمايش چشم در برابر چشم و اجرای آن در آلمان را با او در ميان نهادم و او هم محبت كرد و اجازه اين كار را به من داد. اين در واقع نخستين بار بود كه من در آلمان نمايشی را كارگردانی می كردم. البته اسم كار را با اجازه خود ساعدی به "قصاص" تبديل كرديم و اين نمايش در گروه تئاتر باربد كلن اجرا شد ٭ آيا برای آشنا كردن جامعه تئاتری آلمان با هنر نمايش ايرانی هم تلاشی كرده ايد؟ - خيلی جزئی. تئاتر هنری است كه با محيط خود ارتباط تنگاتنگ دارد. در نمايشنامه های ايرانی، تا آنجائی كه من اطلاع دارم، وجه جهانشمولی بسيار محدود است. وقتی هنری نتواند جهانشمول باشد، انتقال آن به جوامع ديگر دشوار خواهد بود. ما، در كارهای آنتيك يونان اين جهانشمولی را می بينيم. كارهای شكسپير و برشت هم از اين خصلت برخوردارند و به همين دليل است كه می توانند در هر نقطه جهان بر صحنه بيايند و با استقبال روبرو شوند. اغلب نمايشنامه های ايرانی، باز هم تاكيد می كنم تا آنجا كه من اطلاع دارم، دارای اين جنبه نيستند ٭ نويسندگان و نمايشنامه نويسان زيادی در دو دهه اخير از ايران مهاجرت كرده اند. آيا ممكن است از طريق آن ها تئاتر ايران هم دارای وجوه جهانشمول تازه ای بشود؟ - طبعا اين امكان وجود دارد. نمايشنامه نويسانی كه سال های دراز در خارج از كشور زندگی می كنند، اگر توانسته باشند با محيط فرهنگی جديد آشنا شوند، به طور طبيعی آموزش هائی می بينند كه در نهايت به جهانی شدن كار و انديشه آنان كمك می كند. همين الان هم مثلا آقای عليرضا جلالی در آلمان نمايشنامه هائی می نويسند كه هرچند ريشه های ايرانی دارد، اما از طرف گروه های آلمانی اجرا می شود، برای اروپائی ها قابل درك است و با استقبال آن ها هم روبرو می شود. با كاروان سوخته يكی از اين كارها است كه خود من آن را در ماه مه امسال در تئاتر اوبرهاوزن اجرا خواهم كرد ٭ در اين سال ها به ايران هم كاری برده ايد؟ - بله. در سال 1998 با گروه تئاتر اوبرهاوزن به ايران سفر كردم و نمايش "روبينسون و كروزوئه" را در جشنواره دهه فجر اجرا كردم كه باعث مشكلات زيادی شد. ٭ چه مشكلاتی؟ - در اين نمايشنامه لحظه ای بود كه دو بازيگر مرد با شورت روی صحنه ظاهر می شدند. ما، نخستين گروه خارجی بوديم كه تا آن زمان در ايران بر صحنه می رفتيم. گروه هائی كه با نفس اين حضور مخالف بودند، همين صحنه را بهانه كردند و جنجال بزرگی به راه انداختند كه منتهی به استيضاح آقای مهاجرانی وزير ارشاد وقت در مجلس هم شد. البته اين استيضاح راه به جائی نبرد ٭ يعنی روبرتو چولی پيش از شما به ايران سفر نكرده بود؟ - نه. اتفاقا او هم در همان سال برای نخستين بار به ايران سفر كرد. اما يك هفته بعد از ما. ٭ شما فرزند آيت الله العظمی لنگرانی هستيد كه صاحب رساله هم هستند. آيا با توجه به محرمات اسلام، حضور در فعاليت های نمايشی برای فرزند يك آيت الله غير ممكن نيست؟ - پدر من، از قديم منشی ليبرال داشت. اما زمانی كه من در محيط بسته سمنان شروع به فعاليت های نمايشی كردم، او امام جمعه سمنان بود و همين موضوع طبعا مشكلاتی می آفريد. در نتيجه من با اين مساله به قول معروف پاورچين پاورچين برخورد كردم. با رشد سنی من، اين مساله برای خانواده به تدريج جاافتاد كه تئاتر تاثير بدی بر جامعه ندارد. خانواده و پدرم از من حمايت چندانی نمی كردند، اما مانعی هم نمی تراشيدند. بعدها هم كه به آلمان آمدم و به كارم ادامه دادم و در سفر به ايران ويدئوی بسياری از كارهای تلويزيونی ام را برای پدرم بردم، احساس كردم كه او نه تنها ناراحت نيست، بلكه احساس غرور هم می كند ٭ پدر شما از روحانيون برجسته ای بود كه همان اوائل انقلاب بعد از آن كه دريافت اين انقلاب در حال منحرف شدن است، از سياست كناره گرفت. وضع ايشان الان در ايران چطور است؟ - ايشان، همچنان از دخالت در سياست پرهيز می كند و در سن 104 سالگی در قم به آموزش شاگردانش ادامه می دهد

٭ رابطه ايشان با آيت الله منتظری چطور است؟ - خوب. آن ها از قديم رابطه ای صميمی با هم داشته اند و اين رابطه هنوز هم ادامه دارد. بايد بگويم كه پدر من، با آقای خمينی هم صميمی بود. هنگامی كه به عنوان اعتراض از سياست كناره گرفت، رابطه آقای خمينی با ايشان مدتی شكراب شد. اما بعد ها اين مشكل حل شد و هر سال برخی از مسئولان به ديدار ايشان هم می رفتند. ٭ از شركت شما در اين گفت و گو سپاسگزارم و برايتان موفقيت های بيشتر آرزو می كنم.


Featured Posts
Check back soon
Once posts are published, you’ll see them here.
Recent Posts
Archive
Search By Tags
No tags yet.
Follow Us
  • Facebook Basic Square
  • Twitter Basic Square
  • Google+ Basic Square
bottom of page